مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
مـاه است و آفـتـابـیام از مهـربـانیاش صد کـهـکـشـان فـدای دل آسـمـانـیاش بیدست میخروشد و دریا کنار اوست ای عشق آتشین! به کجا میکشانیاش؟ دست از حیات شست که آب حـیات شد این خاک مرده زنده شد از جانفشانیاش از خود عـبور کـرد و نـوشـتـنـد رودها با اضطراب، چشمهای از پهـلـوانیاش از خود عبور کرد و درختان قـلم شدند در اشـتـیـاق دم زدن از زنــدگــانـیاش از خود عبور کرد و ملائک رقـم زدند با خون و اشک، اندکی از بیکرانیاش از خـود عـبـور کرد و شـنـیـدند بـادهـا از سمت سـروهای پـریشان، نشانیاش تیر از کمان جدا شد و بر خاک، خون نوشت این چرخ پیر، شرم نکرد از جوانیاش باران گرفت باز و پس از گریه دیدنیست در چشم من، تجـلّـی رنگـینکـمـانیاش چشم مرا به چهرۀ خورشیدیاش گشود مـاه است و آفـتـابـیام از مهـربـانیاش |